اندیشه - شعری به پاس عید غدیر از یوسفعلی میرشکاک
ماه صد آیینه دارد نیمه شبها در غدیر
روزها میگسترد خورشید،خود را در غدیر
سد رها این سوتر از اندوه کوه افتاده اند
هم عنان با ابرها،افتاده آن سوتر غدیر
نخل ها افتان و خیزان، اشتران خستهاند
سر در اوهام گریز از تشنگی، در سر غدیر
بادها از سایه شاهین سبک رفتارتر
بام سنگین بر فراز بال،زیر پر، غدیر
عزم ابراهیم در تبعید جان و تن،سپهر
در وداغ یار و همسر، گریه هاجر،غدیر
باد اسماعیلوار از تشنگی در پیچ و تاب
هاجرآسا، دامن از اشک مصیبت تر ، غدیر
با جلال صخرهها،چون هیأت هاشم جمیل
در میان بارگاه حشمت قیصر، غدیر
پیش چشم آسمان،پیشانی باز علی
آفتاب روی زهرا در پس معجز،غدیر
دیده باشی ژرف اگر،گویی به جای مصطفی
خفته همچون مرتضی آسوده در بستر غدیر
پشتههای ماسه همچون کشتههای روز بدر
همچو تیغ ذوالفقار اندر کف حیدر غدیر
دیده چون جونیه و اسماء محجوب از حبیب
خویش را، افتاده دور از زینت و زیور غدیر
با سکون و صبر سلمان، همسر آیینهوار
با ابیذر،در شب آشوب همسنگر غدیر
در میان نخلها موجب کمانداران شام
سهمگین مانند چشم مالک اشتر غدیر
کیست؟ خضر راه دریاها،امام آبها
چیست؟ روشن آبگیری برتر از کوثر غدیر
از شعاع فیض قدسش خاک عالم گل شده
در فروغش دیده جبریل امین شهپر، غدیر
نوح را در اضطراب از دست توفان یافته
کرده گرداب گران را حلقه لنگر غدیر
دیده ابراهیم را در حلقهای از ارغوان
ارغوان را برده زیر چتر نیلوفر غدیر
دست موسی شد،برآمد ز آستین آینهوار
پای عیسی شد فکند از فرق مهر افسر غدیر
دست حق شد در شب معراج و پای مرتضی
روز فتح مکه، روی دوش پیغمبر غدیر
روز خندق پیل پیکر عمرو کافر را که داد
از دم تیغ پری کردار خود کیفر غدیر؟
مرحب گردن فراز ظلمتآیین را که کشت؟
دست و بازویی که در برکند در خیبر غدیر؟
روز نفرین روبرو با اهل نجران مصطفی
برد کس با خویش، غیر از چارتن دیگر غدیر؟
در هیاهوی هوازن زان هزیمت پیشگان
جز رسول آیا کسی هم مانده با حیدر غدیر؟
دیدهای در شأن اصحاب پیمبر جز علی؟
سابقون السابقون در مصحف داور غدیر؟
هیچکس نشنید گیرم، خود تو نشنیدی مگر
و ال من والاه گفت آن روز پیغمبر غدیر؟
تا تمام دشت از پیغام دریا پر شود
یمرود از واحهای تا واحه دیگر غدیر